زن مخوان این شیربانو را ، بگو مرد آفرین
دختری محجوبه از قوم دلیرانی وزین
اوست هم نام بتول و همسر و یار علی
بعد زهرا شد هوادار امیرالمومنین
از همان اول تقاضا کرد با حجب و حیا
حیدر او را فاطمه دیگر نخواند بعد از این
تا مبادا باز هم دیوار و در گریان شوند
یاد مادر قلب زینب را کند زار و حزین
گفت من هستم کنیز بچه های فاطمه
من کجا زهرا کجا؟ هیهات باشم جانشین!
از همان جا بود نامش ، مادر عباس شد
از همان جا خواند او را مرتضی ، ام البنین
مادری که چار یل ، بی باک و نامی پرورَد
تا میادین «ابن قَتّالُ العَرَب» گیرد طنین
دامنش شد مَهدِ مهتابِ وفای کربلا
مادر باب الحوائج ! کیست بر ایشان قرین ؟
چشم بر راه حسینش مانده است او ای بشیر !
پس برایش حرف بیهوده مزن از سایرین
هر چه گفت عباس ، عبدالله ، عثمان ، جعفرت .
گفت «أخْبِرْنی» از آقایم حسین ، آن شاه دین
تا شنید از غربتش صیحه کشید و ناله زد
وای بی مادر حسین ! ای وای بی یار و معین!
خانه ی او در مدینه شد مکان روضه ها
با همین شور و نوا تا روزهای واپسین
فاطمه بود و عزادار حسین اما ندید
ماه تابان را که با صورت شده نقش زمین
فاطمه بود و عزیز مرتضی ، اما نبود
قامت و قدش خمیده ، سینه اش زخمیّ کین
کن عنایت سوی #عبدهادی ای ام الادب
سینه ام را تازه کن با نور ایمان و یقین

سروده ۲۱بهمن۹۷



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اوازه چت|اينازچت|بيتاچت|اوازچت Dawn بخاری همه چی256 ویستا سازه پرگیم Stephanie رها ماهرو روناس ترنج